زن دلتنگ
در من زنی دلتنگ است
که دلش برای شانههای تو سخت تنگ شدهاست
برای چشمهای خرماییات
که کمی ناز را لابلای کلمات نصفهاش بفروشد به نگاهت
دلش تنگ شده است برای صدای تو که محبت بپاشد به احساس شکستهاش
دلش تنگ شده برای بغض نداشتن
نترسیدن
ساکن شدن... ساکت نشدن...